وحید رضازاده آذری
آقایِ استاندار سلام؛ سفر بیخطر آقای دکتر.
بهسلامتی از سفر قفقاز برگشتید. شنیدیم و خواندیم که قصد توسعهی مناسبات سیاسی و اقتصادی را دارید. شنیدیم و خواندیم که بناست توریسم درمان را رونق دهید؛ و باز، عزیزان همزبانمان قصد تبریز و اردبیل کنند تا شاید طبیبان ایرانی دردی از آنان دوا کنند... قدمشان به رویِ چشم؛ اما بد نیست این بار که عزم را جزم کردهایم برای پذیرش مهمان از کشور دوست و برادر، نیمچه نگاه فرهنگی هم به این موضوع داشته باشیم. نکند مانند دورهی قبل، هم مهمان آزردهخاطر شود و هم میزبان. نکند با بیتوجهی و بیتفاوتی نسبت به جوانب و ظرایف پذیرش توریست، اسباب زحمت دوطرفه فراهم آید. قطعاً میپذیرید که تفاوتهای جزئی فرهنگی با اندک برنامهریزی و دقت، میتواند مجال تقویت اشتراکات باشد و نه موجب اختلاف و احیاناً تحقیر طرفین.
لابد با ما همعقیده هستید که فرصت حضور توریستهای درمان در تبریز، مجالِ ارزشمندی در جهت تحکیم هرچه بیشتر پایههای وحدت مسلمین، آنهم در شرایط درهمریخته و اوضاعِ قاراشمیش منطقه محسوب میشود. برای این مقصود، چه تدارکی دیدهایم؟ اصلاً آیا غیر از نفع اقتصادیِ این توریستها، به چیز دیگری هم میاندیشیم؟
آیا ما بهعنوان میزبان، حقیقتاً آمادگی و شناخت کافی برایِ مهماننوازی را داریم؟ و آیا مهمانانِ محترم، با آگاهی کامل از شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشورمان، به اینجا سفر میکنند؟ آیا دوباره قرار است عدهای سودجوی بیخبر از خدا، تحت فرمان نفس اماره، عرصه را مدیریت کنند؟ اینجاست که تدبیر، به کار خواهد آمد.
نکتهی دیگر:
ریز برنامههای سفرتان به منطقهی خاص و حساس قفقاز، از طریق روابط عمومیتان در اختیار رسانهها قرار گرفت. با اشتیاقی برآمده از شمّ رسانهای و البته دغدغهی ناشی از قرابتهای تاریخی و فرهنگی و دینی نسبت به مردمان جمهوری آذربایجان، برنامهی مذکور را مرور کردم. بهویژه، دنبالِ خبری بودم از حضور جنابتان در قصبهی «نارداران» و دیدار با اهالی شریف این قصبه. مستحضرید که «نارداران» کانونِ انقلابیون و دوستداران خمینی کبیر است در قفقاز. همانها که روی سنگ مزارشان مینویسند «خمینی چی»! چنین خبری، اما نبود.
حتی مشتاقانه و با حسرت، دنبال تصویری از شما بر سر مزار «حاج علی اکرام علیاف» گشتم. آن مرد، از آن مردانِ مردِ روزگار ما بود. یک انقلابی تمامعیار و خستگیناپذیر، که تمام افتخارش، عشق به خمینی و خامنهای و جمهوری اسلامی بود. کاش میرفتید و فاتحهای نثار روحش میکردید.
معلوم است که با قواعدِ متعارف دیپلماتیک، چنین برنامههایی نمیتوانست در کنداکتورِ سفرتان جای بگیرد. شاید هم اگر میخواستید چنین کاری کنید، میزبان، مانعتان میشد، اما قطعاً این کنشِ شما، پیامهای ارزشمندی به مردمانِ شیعهی آذربایجان میداد.
فراموش نکردهایم که سرکار خانم «اشتون» وقتی به ایران آمد، در کنار برنامههای رسمیاش، به هر قیمت و زحمتی بود، سراغِ هوادارانِ غرب و معارضینِ جمهوری اسلامی را در خاک ایران گرفت و رفت دنبالشان. با آنها عکس یادگاری انداخت و به آنها «قوت قلب» بخشید! این را میگویند دیپلماسی فعال و تهاجمی. همهجا دنبال تقویت موضع خود هستند. چرا ما چنین نکنیم؟
- ۹۴/۰۹/۱۴