چند حاشیه بر متن صدا و سیما و برنامه هایش
مهدی نورمحمدزاده/ مقدمه: شکی نیست که در روزگار امروز، تلویزیون فراگیرترین و بعضاً مؤثرترین رسانه در سطح جهان است و همین فراگیری و جهانشمولی، باعث شده اکثر نقادیها و تحلیلها از بایدونبایدهای تلویزیون و برنامههایش، بیش از آنکه جنبه ایجابی و مبنایی داشته باشد، جنبه انفعالی و مصداقی پیدا کند.یعنی مثلاً بهجای اینکه در مورد فلسفه وجودی و ماهیت «منبرهای تلویزیونی» علما و خطبا کنکاش کنیم، صرفاً در مورد فلان برنامه و فلان خطیب تلویزیونی و آثار مثبت و منفی آن بحثوجدل میکنیم! با اذعان به این نقطهضعف اساسی، در ادامه چند «بایدونباید» مهم و مغفول در رسانه ملی و بهویژه صداوسیمای استانی ما، مطرحشده و قضاوت در مورد آن به خوانندگان واگذار میشود.
1-امام معتقد بود که تلویزیون یک دانشگاه عمومی است. این تعریف از بیخ متناقض است با تعریف جهانی و مطابق فرهنگ و تمدن غرب از تلویزیون، که معتقد است: «تلویزیون یک رسانه صرفاً سرگرمکننده است»! یکی از اقتضائات «دانشگاه عمومی» بودن تلویزیون، تضارب افکار و عقاید مختلف در آن است.ما که ندیدهایم، اما شنیدهایم اوایل انقلاب جلسات مناظره بین اندیشمندان مسلمان و تئوریسینهای مارکسیست در تلویزیون پخش میشده و مردم هم بیهیچ تحلیل و توضیحی به تماشا مینشستند و خودشان قضاوت میکردند. اما امروز رسانه ملی ما پرهیز دارد از رویارویی فکری، نه با مارکسیستها، که حتی با منتقدان و معترضان برنامههای خودش!! حالا برگزاری مناظرههای جدی سیاسی ، عقیدتی و فرهنگی پیشکش!
از این منظر باید تمامقد به احترام برنامهسازان سیمای استانی ما ایستاد که اصولاً کلمات «مناظره» ،«نقد» و «تضارب آرا» و... از فرهنگ لغات حضرات، برای همیشه حذف شده است! «یاشاسین برنامه زنده شهریمیز»!
2-ارتقای سطح علمی و آموزشی، مهمترین رسالت یک سیستم دانشگاهی است. اما آیا اساتیدی که سطح سواد و دانششان از دانشجویان کمتر است، قادر به ایفای موفق نقش آموزشی خود خواهند بود؟! در نگاهی کلی به مجموعه عریض و طویل برنامه ریزان و برنامهسازان صداوسیما، شاید طبیعی باشد که برنامهسازان تلویزیونی ما عموماً از نخبگان علمی، فرهنگی و هنری جامعه نباشند، اما آنچه غیرطبیعی است این است که همین برنامهسازان از ظرفیت نخبگان کشوری، استانی و حتی شهری در تولید برنامههایشان بیبهره بمانند! یک نخبه و فعال محیطزیست همچون «محمد اینانلو» ظرفیت پنهانی بود که رسانه ملی ما بهخوبی از پتانسیل ایشان استفاده کرد و سطح کیفی و اثرگذاری برنامههای مرتبط با محیطزیست خود را در تلویزیون ارتقا بخشید.کم نیستند تجربههای موفقی که با ورود نخبگان متخصص در فرآیند برنامهسازی صداوسیما بهدستآمدهاند و خوشبختانه در استان ما هم، کم نیستند نخبگان و فعالان فرهنگی، علمی، هنری و حتی دینی که سطح دانش و تخصصشان اصلاً قابل قیاس با مجموعه برنامهسازان و تهیهکنندگان سنتی صداوسیمای مرکز تبریز نیست! مرور برنامههای کم مخاطب و بیمحتوای تولید شده در صداوسیمای استانی بهترین دلیل بر این ادعاست. از طرف دیگر در تکوتوک برنامههای موفق و پرمحتوای تولیدشده هم اکثراً پای برخی از فعالان و کارشناسان جوان خارج از سازمان صداوسیما در میان بوده است! عجیب است که مدیران و برنامهسازان استانی ما به این نکته واضح دقت ندارند و همچنان با نخبگان و فعالان علمی و فرهنگی استان قهر هستند!
3-هنوز هم برخی سازمانها و ادارات برای خودشان «پزشک معتمد» دارند. یعنی هزار پزشک و جراح بینالمللی هم که زیر نسخهای مهر و امضا بزنند، باز موردقبول نیست مگر امضای پزشک معتمد! این اصل خدشهناپذیر همچنان در صداوسیمای استانی ما هم پابرجاست. همه ما عادت کردهایم به تماشای چهرههای خسته و تکراری «کارشناسان معتمد» تلویزیون و حرفها و تحلیلهای تکراریترشان، در برنامهها و گفتگوهای مثلاً کارشناسی!
گویی در این شهر و استان هیچکس بهاندازهی فلان کارشناس معتمد از سیاست و فرهنگ و تاریخ و علم چیزی نمیداند! رمز حضور همیشگی این اساتید و بزرگواران، نه سواد و دانش و قدرت بیانشان، بلکه صرفاً محافظهکاری و رعایت اصل طلایی «آسته برو آسته بیا» است که باعث شده در طول سالها نقد و تحلیلشان هیچوقت گرفتار «گربه شاخت نزنه» نشوند! مدیران و برنامهسازان ما اگر اهل تمیز بودند و از وادی علم و فرهنگ بیگانه نبودند، باید میدانستند که همین امروز، هستند در استانمان چهرهها و کارشناسان حقیقی که اتفاقاً در سطوح ملی و کشوری هم خروجی و آثار قابلتوجه داشتهاند، اما در شهر و تلویزیون خودشان همچنان مورد غفلت هستند و گمنام! جسارت در پرداختن و بها دادن به چهرهها و کارشناسان جدید ولی جسور، نیاز امروز مدیران فرهنگ و رسانه ماست. البته اگر به فکر جذب مخاطب هستند، آنهم در میدان جاذبه کانالهای چندصد تایی ماهوارهها!
4-ظاهراً در لیست پرمخاطبترین برنامههای تلویزیون ایران، سه برنامه ناهمگون «مسابقه هفته»، «دادگاه کرباسچی» و «نود فوتبال» هم ثبتشدهاند. ماهیت متنوع فرهنگی، سیاسی و ورزشی این سه برنامه نشان میدهد موضوع و ژانر برنامه بهتنهایی عامل استقبال مخاطبان نیست. بلکه ویژگی مشترک «مردمی بودن» و پرداختن به «سلیقه و نیاز مردم» مهمترین عامل جذب بینندگان به این برنامهها بوده است. متأسفانه علیرغم چنین تجربههایی، صداوسیما همچنان از کمبود برنامههایی که بر اساس دغدغه مردمی و مطابق خواست و سلیقه مردم تولید شده باشد، در مضیقه است. فهم ذائقه و نیاز مردم و جهتدهی آن به سمت تعالی از مهمترین کارکردهای یک رسانهی انقلابی است، اما افسوس که ما از این اصل مهم، صرفاً در ایجاد تب فوتبال در جامعه بهره بردهایم و مثلاً نتوانستهایم با ایجاد یک موج رسانهای و تحریک افکار عمومی، چهره زخمی پارکها و مناظر طبیعی شهرمان را توسط خود مردم از زبالههای سرگردان پاکسازی کنیم! یا مثلاً توسط خبرنگاران سیار و مردمی، بخش مهمی از مشکلات اداری و مدیریتی جامعه را در تلویزیون منعکس کنیم و دنبال مقصر و راهحل آن باشیم! رضا امیرخانی در یکی از کتابهایش از ابتکار یک برنامه تلویزیونی آمریکایی نقل میکند که به دنبال افزایش آمار تصادفات در یک چهارراه، موضوع را رسانهای کرده و کارشناسان را به تحلیل چرایی مسئله فرامیخواند.درنهایت با پیگیری دقیق و بررسیهای کارشناسی معلوم میشود که تنظیم نبودن زمانبندی چراغهای راهنمایی عامل افزایش تصادفات بوده است.چراغها تنظیم میشود و آمار تصادفات پایین میآید! نمیدانم چند صد نفر دیگر باید در جاده تبریز-اهر جان بسپارند تا مثلاً تلویزیون استانی ما بخواهد یک موج رسانهای برای تکمیل سریع این آزادراه و یا حتی فرهنگسازی برای کاهش سرعت در این جاده مرگ برپا کند! برنامه مفید و مردمی یعنی همین!
5- صداوسیمای مراکز استانها، ماهیتی متفاوت با صداوسیمای ملی باید داشته باشد.چراکه فلسفه وجودیاش پاسخ به نیازی از جنس دیگر بوده و هست.«بومی بودن» و پاسخ به نیاز بومی مهمترین خاصیت یک صداوسیمای استانی است که متأسفانه این ویژگی، بعضاً در حد ترکی حرف زدن مجریها و بازیگرها تقلیل یافته است! چقدر از برنامههای صداوسیمای استانی ما به شکل هنرمندانه و جذاب به تبیین میراث علمی، فرهنگی و هنری و حتی تاریخ و جغرافیای منطقه آذربایجان میپردازد؟! چقدر در برنامههای استانی بهجای تکرار دوباره اخبار و تحلیلهای رسانه ملی، به اخبار و حواشی بومی و منطقهای خود میپردازیم؟! اصلاً اینکه خود ما بهعنوان اهالی کتاب و قلم در خواندن متون زبان ترکی مشکلداریم، اینکه برخی از خانوادههای همشهری ما، زبان مادری بچههایشان را به فارسی یا استانبولی تغییر دادهاند که مثلاً برای دیگران کلاس بگذارند، اینکه مردم ما قبل از سیر و سیاحت طبیعت زیبا و بکر آذربایجان، به زیارت آنتالیا و دبی مشرف میشوند، اینکه عموم مردم ما تاریخ و ادب سرزمین مادریشان را نمیشناسند و حتی اینکه مبتکران ،مخترعان ،هنرمندان و نویسندگان آذربایجان در پایتخت بیشتر از تبریز شناخته میشوند و به ایشان بها داده میشود، آیا هیچ ربطی به صداوسیمای استانی و سایر رسانههای استان ندارد؟! اگر ربط ندارد که هیچ! اما اگر ربط دارد و خوب هم ربط دارد، برنامهسازان تلویزیون باید قبل پر کردن کنداکتور برنامهها کمی بیشتر فکر کنند.فکر میلیونها ثانیهای که پشت چشمشیشهای تلویزیون سپری خواهد شد...فکر قتلعام دقیقههای عمر مردم...فکر کشتار ثانیههای زندگی!!